یکی از آثار ماندگار قرن بیست و یکم، یک صد سال تنهایی، رمان شناخته شده و تحسین شده گابریل گارسیا مارکز است. رمانی غنی و درخشان از زندگی و مرگ و تراژدی بشر. داستان نجیب، زیبا و طنزانه خانواده بوئندیا، همهی انسانیت را میبینیم، همانطور که در تاریخ، اسطوره ها، رشد و انقراض مادو، همهی آمریکای لاتین را باز خواهیم دید.
عشق و شهوت، جنگ و انقلاب، ثروت و فقر، جوانی و سالخوردگی، زندگی و مرگ، جستجو برای صلح و حقیقت، هم اینها موضوعات اصلی کتابهستند. صد سال تنهایی، هر فردی را با هر دیدگاهی به خود جذب میکند، بیآنکه او را بدون کسب آگاهی ترک کند. ترجمه این کتاب به چندین زبان دنیا، کاری کمتر از کنکاش در تاریخچه نژاد بشر نیست.
چه چیزی باعث میشود که این کتاب به طور جهانی تحسین شود؟ احتمالا نیاز به لیستی طولانی دارد. زبان زیبای رمان، تصاویر شگفت انگیز و سبک عجیب و غریبش، صد سال تنهایی را به کتابی منحصر به فرد تبدیل کرده است. موضوع باور نکردنی در این است که گارسیا مارکز تاریخ پیچیده کلمبیا را از همان ابتدا به عنوان مستعمره حکومت اسپانیا تا اواسط قرن بیستم را در بر گرفته است و آن را از طریق چشم خانواده بئوندیا و شهر خیالیش روایت میکند. تاریخ با زندگی بسیار پیچیدهِ شخصی اعضای مختلف خانواده بئوندیا و پدیدههای جادویی و فوقالعاده اش بیان میشود. در واقع، وقتی کتاب بیرون آمد، بر خلاف چیزی بود که هر کس پیش از آن خوانده بود.
رمان، داستان حماسی هفت نسل از خانواده بوئندیا در شهر خیالی مادو در کلمبیا را روایت میکند که به صورت فشرده در کتاب گنجانده شده است. به طور کلی، رمان آسان برای خواندن نیست، حتی سخت تر از آنی است که انتظار دارید. همین باعث میشود بارها و بارها نیاز به خواندن آن پیدا کنید، پس اگر علاقهای به چند بار خواندن یک کتاب را ندارید پس بهتر است کتاب صوتی صد سال تنهایی ترجمه بهمن فرزانه را گوش دهید. در همین راستا، پابلو نرودا آن را بزرگترین وحی در زبان اسپانیایی بعد از دون کیشوت نامید.
هر صفحه از کتاب پر از زندگی است و خواننده را فراتر از چیزی که انتظار دارد، جذب میکند. در این رمان هیچ جمله بیهودهای استفاده نشده است، تنها انتقال پیامها وجود دارد و شما باید همه چیز را در همان لحظهای که می خوانید متوجه شوید. داستان روایتی غیرخطی دارد، به این دلیل که نویسنده سعی در این دارد که بگوید تاریخ تکرارپذیر است. با این حال، شخصیتها به خوبی ساخته و پرداخته میشوند. جادوها و اتفاقات غیر واقعی به عنوان ارکانهایی برای پرش و جذابیت در داستان استفاده شده است، وگرنه نبود آنها به کلیت داستان ضربه میزد. هر یک از این جادوگریها اگر از داستان حذف می شدند، رمان حرفی برای گفتن نداشت.
هر یک از صفحه های کتاب در ماهیت سورئالیسم و به شکلی فوقالعاده پر شده است، حتی روابط عرفانی را با ابعاد افسانهای در هم میآمیزد و تاریخ را به عنوان نمایشنامهای بیانتها تبدیل میکند و از طریق هر نسل دوباره و دوباره بازگو میشود. در هر تکرار، تغییرات خارقالعادهای به شکل یک هزاتوی ایجاد میشود و شخصیتها به نظر میرسد قادر به فرار از دالان پر پیچ و خم نیستند.
مارکز در سال 1982 وقتی که جایزه نوبل را پذیرفت، درباره رمان صد سال تنهایی چنین گفت: «قلمرو بی حد و حصر مردان و ن تاریخی ناخوشایند که انسجام بی حد و حصرش آنها را به افسانه تبدیل میکند». گذشته خانواده مارکز، پر از مردان خالی از سکنه و تاریخی عظیمی از استعمار، جنگهای داخلی، دیکتاتوری، ظلم و ستم، غارت و رها کردن.
* «این برای من کافی است تا مطمئن شوم که تو و من در این لحظه وجود داریم»
* «هر دو آنها باقی میمانند در جهان خالی که در آن تنها واقعیت روزمره و ابدی عشق بود»
* «همیشه به یاد داشته باشید که گذشته دروغ است، این حافظه هیچ بازگشتی ندارد، هر بهاری که می گذرد، دیگر بر نمیگردد، و حتی شدیدترین عشق های حقیقتی کوتاه مدتاند»
* «بنابراین، آنها در واقعیتی زندگی میکردند که در حال لغزش بود، لحظهای توسط کلمات گرفتار شدند، اما زمانی که ارزش نامههای نوشته شده را فراموش کردند، میتوانستند بدون وقفه فرار کنند».
منبع: فیدیبو
درباره این سایت